تصوف و عرفان در دوران حکومت آل بويه
عارفان در طريقه ي خود بر ذوق و اشراق براي کشف حقيقت تکيه دارند تا بر عقل و استدلال. صوفيه نيز کم و بيش چنين راهي را رفته اند. صوفيه جماعتي از مسلمانان بودند که پايه ي کار آنها بر مجاهدت نفس فردي استوار بود، و در علم بر معرفت مستقيم قلبي، صوفيه اين واژه را مشتق از صفا دانسته اند و برخي آن را به صفه ( صفه مسجد مدينه ) نسبت داده اند (1).
گفته اند تصوف عبارت است از تصفيه ي قلب از اخلاق بد و جدايي آن از صفات زشت و کشتن صفات بشري و دوري از دواعي نفساني و اتصاف بر صفات روحاني و توجه به علوم حقيقي و خيرخواهي براي همه ي مردم و وفاي در عمل حقيقةً و پيروي از شريعتِ نبوي (2) و به قول کرخي: تصوف عبارت است از اخذ حقائق و يأس از آنچه هست در نزد خلائق، آن کس که فقير نباشد در واقع صوفي نيست.
آغاز صوفي گري در اسلام به زماني برمي گردد که مسلمانان به زهد و ترک دنيا توجه کردند. ابن جوزي گويد: در زمان رسول خدا مسلمانان به ايمان و اسلام متصف بودند و گفته مي شد مسلم و مؤمن، سپس زاهد و عابد پديد آمد و گروه هايي به زهد و عبادت خو کردند و از دنيا بريدند و آن را براي خود طريقه اي ساختند. در هر حال اين وصف در زمان پيامبر اسلام نبود و تا قبل از قرن دوم هجري چنين گروه هايي با اين اوصاف به وجود آمدند. طاش کبري زاده در کتاب خويش از علومي چون « علم رياضة النفس و تهذيب الاخلاق » و « علم الزهد و الورع » و « علم الصبر و الشکر » و « علم المحبة و الشوق و الانس و الرضا » ياد کرده است. اين گروه در فهم قرآن، تأويل را بر توقف در ظاهر و تفسير آن ترجيح دادند. اين گروه سرگذشت مشايخ را بيش از تاريخ، آينه ي عبرت دانسته اند. موسيقي و سماع را صيقل جان شناخته اند و ذکر جلي و خفي و دعاي صبح و شام را آبشخور روح خويش ساخته اند و با اين رويه بر ادب و شعر تأثير فراوان گذاشته اند.
از نخستين مشايخ صوفيه بايد از زاهدان و پارسايان ياد کرد. از جمله ي آنان حسن بصري، حاتم اصم، ابراهيم ادهم و ابن سماک را مي توان نام برد. رابعه ي عدويه نيز نام آشنايي در اين زمينه است. بايزيد ( م 261 ق ) زهد را به تصوف اعتلا داد. حکيميان، سياريان و کراميان فرقه هاي صوفي در خراسان بودند و در عهد سامانيان و غزنويان به ويژه در نيشابور انتشاري قابل ملاحظه داشته اند.
گفتار و شطحيات آنان مناظرات و مشاجرات کلامي شديدي را به راه انداخت. يحيي بن معاذ رازي ( م 258 ق ) و ابراهيم خواص ( م 291 ق ) از کراميان بودند. حکيميان به حکيم ترمذي که هجويري آنها و سياريان را جزو گروه دهگانه ي صوفيه ياد مي کند، منسوب اند. ترمذي يک صوفي متفکر و عارفي محدث بود. حدود 126 عنوان کتاب به او منسوب است که بيشتر آنها از بين رفته است، اما شصت رساله ي او باقي است و بعضي از آنها چاپ شده است.
ابوبکر وراق، مؤدب الاولياء شاگرد حکيم ترمذي، تعاليم او را نشر کرد. سياريان پيروان ابوالعباس سياري ( م 342 ق ) در مرو بودند. در زمان غزنويان که بازار شعر و مديحه سرايي رواج داشت، تصوف نيز با ترغيب ابوالحسن خرقاني و ابوسعيد ابوالخير راه رشد خود را مي پيمود. وقتي ميراث ستايشگري هاي عنصري و فرخي نصيب انوري و معزي شد، ميراث خرقاني و ابوسعيد نيز به قشيري و غزالي رسيد.
در حالي که علما و فقهاي نيشابور ابوسعيد و اصحاب او را در روزگار سلطان محمود به کفر و زندقه نسبت مي دادند، علماي بزرگ نيشابور و توس در زمان ملکشاه و سنجر به تصوف گراييدند و امثال امامُ الحرمين جويني و امام محمد غزالي در واقع صوفي از آب درآمدند (3).
بوسعيد يا بوسعيد مهنه يا پير مهنه سماع و قول و غزل را در خراسان بين صوفيه رواج داد. او در شعبان 440 ق مرد. صوفيان ميانه رو مانند قشيري با تندروي هاي او مخالف بودند. شعر صوفيانه ي فارسي مقارن اوايل قرن پنجم با ابوسعيد ابوالخير و ياران او در خراسان رواج تمام يافت. ابوعلي سينا با ابوسعيد ديدار داشته است (4). ابوعبدالرحمن سلمي در خراسان، نزديک به 30 جلد کتاب دارد که از آن شمار جز طبقات الصوفيه و تاريخ الصوفيه، تفسيري است بر قرآن به نام حقائق التفسير و يا تفسير اهل حقائق. طبقات الصوفيه مشتمل است بر اخبار و حکايات پنج طبقه از صوفيه شامل 103 تن. خواجه عبدالله انصاري آن را در مجالس خويش به زبان هروي املاء کرد و به طبقات الصوفيه هروي مشهور شد و اساس قسمتي از نفحات الانس جامي است. کشف المحجوب هجويري نيز که به شيوه ي رسائل قشيريه نوشته شده، اطلاعات خوبي درباره ي صوفيان به دست مي دهد. کشف الاسرار ميبدي حاوي بحث هاي عرفاني خواجه است. منازل السائرين و رساله ي صدميدان به فارسي که به منزله ي طرح مقدماتي منازل السائرين است، از شيخ هرات معروف است. مناجات نامه ي خواجه عبدالله انصاري بسيار شهرت دارد (5). تصوف در اوايل روزگار عباسي، در دوران سري سقطي، جنيد و حلاج در بغداد به اوج رسيد و با مرگ شبلي تقريباً پايان يافت. بعدها در زمان امام محمد غزالي و عبدالقادر گيلاني و سپس سهروردي دوباره احيا شد. در هر حال از صوفيان و زاهدان بغداد مي توان به سفيانِ ثوري ( م 161 ق )، عبدالله بن مبارک ( م 181 ق )، فضيل بن عباس ( م 181 ق )، فتح موصلي ( م 220 ق ) و سقطي اشاره کرد. جنيد ( م 297 ق ) خواهرزاده ي سري سقطي شهرت بيشتري دارد. ابوطالب مکي ( م 386 ق ) صاحب کتاب قوت القلوب في معاملة المحبوب جنيد را آخرين مظهر برجسته ي تصوف مي خواند و امام قشيري ( م 465 ق ) گفت که تصوف بعد از او مرده است. حلاج ( م 309 ق ) سرسلسله ي شهداي صوفيه نام گرفته است. پس از او عين القضاة همداني نيز در شمار او بود. در ميان صوفيانِ سده ي چهارم هجري ابوبکر شبلي ( 347-335 ق ) آوازه ي بلند يافت. او از شاگردان جنيد بود. تصوف بيشتر در ميان پيشه وران و بازاريان رونق يافت. تعاليم فارابي، ابن سينا و طريقه ي اخوان الصفا در نزديک کردن تصوف و فلسفه تأثير داشته است. در فارس افراد سرشناسي چون ابن خفيف / شيخ کبير ( م 371 ق ) آوازه اي تمام داشت. پس از او ابن بابويه شاگرد اوست که با ابوسعيد نيز صحبت داشته است. شيخ ابواسحاق کازروني ( 436 ق ) که ابراهيم بن شهريار نام داشت و به نام شيخ مرشد خوانده شده، سرسلسله ي کازرونيه است. حافظ ابونعيم اصفهاني دائرة المعارف بزرگي به نام حلية الاولياء و طبقات الاصفيا تهيه کرد. در همين زمان چند صوفي سوته دل در گوشه و کنار بودند که از آن جمله باباطاهر همداني و دو سه عارف ديگر است که در 447 ق با طغرل بيک سلجوقي در باب خضر همدان ملاقات داشته اند (6).
[1] ابن باکويه ي شيرازي، محمد بن عبدالله بن عبيدالله
نام: محمد
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابن باکويه، باباکوهي و باباي کوهي
اسم اشهر: ابن باکويه
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 428 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: تصوف
استادان: ابن باکويه در جواني در حلقه ي مريدان و شاگردان شيخ ابوعبدالله ابن خفيف درآمد.
سرگذشتنامه:
ابن باکويه از مشايخ بزرگ صوفيه در سده ي 4 و اوايل سده ي 5 ق است، ابن باکويه در جواني در حلقه ي مريدان و شاگردان شيخ ابوعبدالله بن خفيف درآمد و پس از وفات شيخ ( 371 ) به سير آفاق و سياحت کشورهاي مختلف پرداخت و حکايات و روايات بسياري در احوال و اقوال مشايخ صوفيه گرد آورد. او پس از سير و سياحت در کشورهاي شرقي اسلامي، سرانجام به نيشابور آمد و در خانقاه ابوعبدالرحمن سلمي اقامت گزيد و پس از مرگ سلمي ( 412 ق ) پير خانقاه او شد. ابن باکويه در نيشابور با ابوالقاسم قشيري و شيخ ابوسعيد ابوالخير مصاحب بوده است. ابن باکويه در علوم مختلف متبحر بوده و به ويژه در استماع و نقل حديث و آشنايي به حکايات و سيره هاي مشايخ طريقت شهرتي تمام داشته است.آثار:
الحکايات، آثار منسوب به او: رساله اي درباره ي حسين بن منصور حلاج با عنوان بداية حال الحلاج و نهايته که لويي ماسينيون آن را به چاپ رسانده است، اخبار العارفين و ديوان شعري فارسي با تخلص شعري « کوهي » که در انتساب آن به ابن باکويه سخت جاي ترديد است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 91-3 / 92.[2] ابن خفيف، ابوعبدالله محمد بن خفيف بن اسفکشاذ ( اشفکشار ) ضّبي
نام: محمد
نام پدر: خفيف
کنيه و لقب: ابوعبدالله، شيخ کبير
اسم اشهر: ابن خفيف
سال و محل تولد: در حدود 269 [ن.م]
سال و محل وفات: 371 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: تصوف
استادان: ابوالعباس احمد بن يحيي، مؤمل جصاص و جعفر حذاء عبدالله بن احد شارداني، عبدالله بن جعفر ارزکاني، ابراهيم بن روزبه، ابوالعباس بن سُريج و ابوالحسن اشعري
شاگردان: ابوالحسن ديلمي
سرگذشتنامه:
ابن خفيف در آغاز جواني ناگزير شد براي تأمين معاش خود و مادرش به کارهايي چون گازري و دوک تراشي و حقه گري بپردازد. وي سفرهاي زيادي به حجاز، عراق، شام و فلسطين داشت و چند بار حج گذارد. ابن خفيف از اواسط عمر در شيراز اقامت گزيد و تا پايان عمر به تعليم و ارشاد طالبان و مريدان اشتغال داشت. از زندگاني خصوصي او اطلاع چنداني در دست نيست. ابن خفيف از دوران نوجواني به سماع و گردآوري حديث شوق بسيار داشت و به گفته ي ديلمي هر شب چهل حديث مي نوشت. اغلب مؤلفاني که به ذکر احوال او پرداخته اند، از دانش او در علوم ديني و پايبنديش به احکام شريعت سخن گفته اند. سلمي او را « اوحد المشايخ في وقته » و « عالماً بعلوم الظاهر و علوم الحقائق » و متمسک به علوم شريعت در کتاب و سنت گفته است. انصاري گويد که او را « شيخ الاسلام » مي خوانده اند. در روز مرگش انبوهي عظيم از مردم حتي از يهود و نصارا و مجوس بر جنازه ي او حاضر شدند و صد بار بر وي نماز خوانده شد.آثار:
ابن خفيف داراي تأليفات بسياري است، ليکن از آن مجموعه آثار، امروزه جز يکي دو رساله ي مختصر در دست نيست. فهرست ديلمي چنين است: الف- تأليافت مفصل: شرف الفقر، جامع ارشاد، الاستذکار، الفصول في الاصول، المنقطعين، الجوع و ترک الشهوات، لبس المرقعات، الاعانة ( جنيد شيرازي: الاغاثة )، اختلاف الناس في الروح، المعراج و...ب- تأليفات مختصر: الاقتصاد، اللوامع، المفردات، المشيخة ( جنيد شيرازي: اسامي المشايخ )، فضل التصوف، الفرق بين التقوي و التصوف و...
منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 348-434.[3] ابن نحوي، ابوالفضل يوسف بن محمد بن يوسف نحوي توزري تلمساني
نام: يوسف
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالفضل
اسم اشهر: ابن نحوي
سال و محل تولد: 433 ق [توزر]
سال و محل وفات: محرم 513 ق
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: عرفان
استادان: محمد بن ابي الفرج مازري، ابوالحسن علي بن محمد لخمي و ابوزکرياء شقراطيسي
شاگردان: ابوعبدالله محمد بن علي ابن رمامه، ابوعمران موسي بن حماد صنهاجي و ابومحمد عبدالله بن سليمان تاهرتي. همچنين ابن حرز هم از او بهره گرفته است.
سرگذشتنامه:
اصل او از توزر بود و در قلعه ي بني حماد اقامت داشت. وي براي کسب دانش به سجلماسه و فاس مسافرت هايي نمود و سپس به قلعه ي بني حماد بازگشت و در همانجا وفات يافت. بيشتر شهرت وي به فقاهت اوست که به گفته ي ابن ابار از تقليد دور بود و به اجتهاد تمايل داشته است. او در زندگي خود داراي شيوه اي زاهدانه بود، تا آنجا که برخي او را از رجال تصوف دانسته اند.آثار:
اثر مهم باقيمانده از ابن نحوي که انتساب آن به وي مورد ترديد برخي از نويسندگان قرار گرفته، قصيده ي منفرج يا الفرج بعد الشدة مي باشد.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 43.[4] ابواسحاق کازروني، ابراهيم بن شهريار بن زاران فرخ بن خورشيد
نام: ابراهيم
نام پدر: شهريار
کنيه و لقب: ابواسحاق، شيخ مرشد
اسم اشهر: شيخ مرشد
سال و محل تولد: 352 ق، نورد کازرون
سال و محل وفات: 426 ق، نورد کازرون
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: عرفان، شعر، تفسير و حديث
سرگذشتنامه:
ابواسحاق در نورد کازرون متولد شد. پدر و مادر وي از زرتشتياني بودند که پيش از ولادت او اسلام آورده بودند. خانواده ي ابواسحاق بسيار تنگدست بودند و از او مي خواستند که براي تأمين معاش پيشه اي بياموزد، اما چون اشتياق او به فراگرفتن قرآن بسيار بود، عاقبت پدر و مادر و جدش پذيرفتند که او سحرگاهان پيش از رفتن به کار به درس قرآن رود. ابراهيم پس از تحصيل مقدمات علوم و مصاحبت با برخي از مشايخ فارس، بر آن شد که طريقت يکي از سه شيخ پرآوازه ي آن عصر را برگزيند و عاقبت از آن ميان به طريقت ابن خفيف روي آورد. روايت مسلمان شدن 24000 نفر از مردم کازرون به دست او اگرچه اغراق آميز مي نمايد، اما حاکي از محبوبيت وي در ميان پيروان اديان ديگر است. ابواسحاق در 388 ق همراه ابوبکر عباداني به سفر حج رفت و در راه نزد مشايخ و دانشمندان بصره، مدينه و مکه از جمله ابوالحسن علي بن عبدالله بن جهضم همداني به استماع حديث پرداخت و در مراجعت از مکه نيز همراه شيخ خويش، حسين اکابر بود. ابواسحاق مريدان بسيار داشت. محمود بن عثمان فهرستي طولاني از اسامي ايشان درآورده است. وي در ميان وزيران و منصبان نيز دوستداران و مريداني داشت، چنانکه اميرابوالفضل بن بويه ي ديلمي از جمله ي ايشان بود. ابواسحاق در پي بيماري سختي که چهارماه ادامه يافت، در نورد کازرون درگذشت. کراماتي که در زمان حيات و نيز پس از مرگ وي به او نسبت داده اند،حاکي از اعتقاد عامه ي مردم به اوست.خواجوي کرماني مثنوي روضة الانوار را در مرقد ابواسحاق سرود. همچنين تربت شيخ را « ترياق اکبر » گفته اند. ابواسحاق خود از نفوذ معنوي خويش آگاهي داشت. چنانکه گويند وصيت کرده بود که، « هرگاه شما را حادثه اي پيش آيد، تعرض به صندوق تربت من کنيد تا آن بليّه مندفع گردد ».
منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 171-5 / 172.[5] ابوبکر اَبْهَري، عبدالله بن طاهر بن حارث طائي
نام: عبدالله
نام پدر: طاهر
کنيه و لقب: ابوبکر ابهري
اسم اشهر: ابوبکر ابهري
سال و محل تولد: [ن.م] ابهر
سال و محل وفات: 330 ق، ابهر
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: عرفان و تصوف
استادان: شيخ ري و قهستان و مظفر قرميسيني
سرگذشتنامه:
نسبت او به حاتم طايي مي رسد. ابهري با صوفيان بغداد هم ارتباط داشته، چنانکه از شبلي روايت حديث کرده و با جنيد و ابراهيم خواص صحبت داشته است. بسياري از بزرگان صوفيه ي ايران هم از صحبت وي بهره گرفته اند، از آن جمله مي توان شيخ ابوبکر فراء ابوالعباس بردعي صوفي که از وي روايت کرده است و نيز ابوالقاسم نصرآبادي را نام برد. ابوبکر سفري به مکه داشت و سفري ديگر به قزوين که در 328 ق انجام گرفت.آثار:
کتاب يا نوشته اي به ابهري نسبت داده نشد، اما سخنان عارفانه ي او که متضمن تعليمات و آراي اوست، در بسياري از تذکره ها آمده است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 240.[6] ابوبکر طمستاني
نام: ابوبکر
نام پدر: -
کنيه و لقب: [ن.م]
اسم اشهر: [ن.م] طمستاني
سال و محل تولد: [ن.م] طمستان شهر کوچکي در چهار فرسخي فسا
سال و محل وفات: 340 ق، نيشابور
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: عرفان
استادان: شبلي و ابراهيم دباغ
سرگذشتنامه:
از تاريخ تولد و نام کامل او اطلاعي نداريم. وي در فارس با مشايخ آن ديار مصاحبت کرده و مورد تکريم آنان بوده است. وي در عبادت و شطح چنان بود که در پارس کس قوت سخن شنيدن او را نداشت. سخنان شطح آميز او سبب شد که مشايخ فارس از بيم آنکه مبادا به او آسيبي رسد، صلاح چنان ديدند که وي به خراسان رود و ظاهراً اين مهاجرت در اواخر زندگي او صورت گرفته است. وي در اين سفر مدت کوتاهي در اصفهان بود و سپس به نيشابور رفت. در اين شهر گوشه نشيني اختيار کرد و روزگار را به انزوا گذرانيد.آثار:
ابوبکر طمستاني صاحب تأليفي نبود و منابع نوشته اي را به او نسبت نداده اند.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 254-5 / 255.[7] ابوالحسين بن هند، ابوالحسين علي بن هند قرشي فارسي
نام: علي
نام پدر: هند
کنيه و لقب: ابوالحسين
اسم اشهر: ابوالحسين بن هند
سال و محل تولد: [ن.م] فسا
سال و محل وفات: فسا [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: عرفان
استادان: وي از ابوبکر شبلي و او از جنيد اجازه ي ارشاد داشته است.
شاگردان: مؤمل جصّاص ( استاد ابن خفيف ).
سرگذشتنامه:
ابوالحسين از مردم فسا بود و در همان شهر درگذشت. وي مورد احترام مشايخ عصر خود بوده است و از وي نکات عرفاني و رموز الهي مي آموختند، چندانکه در مسائل عرفاني به او رجوع مي کرده اند. وي با ابن خفيف نيز ارتباط نزديک داشته است. اقوال ابوالحسين نمودار آراي عرفاني اوست که در بيشتر منابع معتبر ياد شده است. از سخنان وي چنين استنباط مي شود که اساس طريقت وي بر پايه ي زهد و تقوا بوده است. وي صفاي عبادات و معاملات را وابسته به صفاي معرفت در چهار چيز مي داند: معرفت خداوند، معرفت نفس، معرفت موت و معرفت امور بعد از موت. وي از عرفاي مشهور سده ي چهار قمري و از بزرگان مشايخ فارس بود.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 370.[8] ابوطالب مَکّي، محمد بن علي بن عطيه
نام: محمد
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ابوطالب
اسم اشهر: ابوطالب مکي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 386 ق، بغداد
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: عرفان
استادان: وي صحيح بخاري را نزد ابوزيد استماع کرد و از عبدالله بن جعفر بن فارس اجازه ي روايت گرفت و از کساني چون ابوبکر آجري، علي بن احمد مصيصي، محمد بن عبدالحميد صنعاني و احمد ضحاک روايت مي کرد.
شاگردان: کساني که از وي روايت کرده اند عبارتند از: عبدالعزيز ازجي، محمد بن مظفر خياط
سرگذشتنامه:
با آنکه ابوطالب از مؤلفان مشهور صوفيه بوده است، اما آگاهي درباره ي زندگاني و احوال شخصي او بسيار اندک است. وي روزگاري به رياضت هاي سخت عمر مي گذرانده و روش وي در تصوف بر مجاهدت و رياضت نفس و بر زهد و تجرد مبتني بوده است. بعد از وفات ابوالحسن بن سالم در بصره، ابوطالب به نشر آراي او پرداخت و زعامت مذهب سالميه را برعهده گرفت. وي نخست در بصره و سپس در بغداد به وعظ و تبليغ مشغول شد و مردم بسياري در مجلس او گرد مي آمدند، اما گه گاه در سخنان او نکات و تعبيراتي شنيده مي شد که با عقايد رايج مردم سازگار نبود و مورد انکار و انتقاد متشرعان قرار مي گرفت، چنانکه از او نقل کرده اند که مي گفت « ليس علي المخلوقين اضّر من الخالق » از اين رو به سخنان ناروا و بدعت آميز متهم شد و مردم از او روي گردان شدند و ناگزير تا پايان عمر ديگر مجلس نگفت.آثار:
قوت القلوب في معاملة المحبوب، علم القلوب و المجمل المختصرمنابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 630-5 / 631.[9] ابوعلي رودباري، محمد بن احمد ( احمد بن محمد ) بن قاسم
نام: محمد
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوعلي
اسم اشهر: ابوعلي رودباري
سال و محل تولد: 322 ق [رودبار]
سال و محل وفات: [ن.م] مصر
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: تصوف، عرفان، فقه، ادب و حديث
استادان: جنيد، ابوالعباس ابن سُريج، ثعلب، ابراهيم چربي، ابوالحسن نوري، ابوحمزه بغدادي و ابوعبدالله بن الجلاء
شاگردان: ابوعلي کاتب بن عطا، محمد بن عبدالله رازي، احمد بن علي وجيهي، معروف زنجاني و ابن خفيف
سرگذشتنامه:
برخي مانند سمعاني، او را به رودبار در ناحيه ي طوس نسبت داده اند و برخي ديگر گفته اند که او منسوب به رودبار از نواحي بغداد بوده است. از انتساب او به رودبار در ناحيه ي جبال نيز سخن به ميان آمده است، با اينکه نمي توان در باب هيچ يک از اين موارد اطمينان حاصل کرد، اما تصريح به بغدادي بودن او در مآخذ اين احتمال را که وي از رودبار بغداد بوده است، تقويت مي کند. همچنين او را از تبار بزرگان و وزيران ايران عصر ساساني دانسته و سلسله نسبت وي را تا کسري رسانده اند. وي در بغداد از بزرگان صوفيه بهره گرفت، سپس راهي مصر شد و در همانجا سکني گزيد. ابوعلي علاوه بر مقام طريقتي، حافظ حديث، فقيه و اديب نيز بود. چنانکه او را به جامعيت در علم شريعت و حقيقت ستوده اند. ابوعلي رودباري در مصر درگذشت و در گورستان قرافه نزديک مزار ذوالنون مصري مدفون شد.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 40.[10] ابومحمد جعفر حَذّاء
نام: ابومحمد
نام پدر: [ن.م]
کنيه و لقب: ابومحمد، حذّاء
اسم اشهر: جعفر حذّاء
سال و محل تولد: [ن.م] شيراز
سال و محل وفات: 341 ق، شيراز
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: عرفان
استادان: ابوعمرو اصطخري
شاگردان: ابن خفيف
سرگذشتنامه:
او از مردم شيراز بوده و در محله ي باغ نو آن شهر به کفش دوزي مي پرداخته، از زندگي و نحوه ي سير و سلوک او اطلاع چنداني در دست نيست. ابومحمد در ميان اميران و وزيران آن عصر نيز مريداني داشته است. عضدالدوله ي ديلمي به او اعتقاد بسيار داشت و مريد وي بود. به ابومحمد کراماتي نيز نسبت داده اند که حاکي از اعتقاد مردم آن دوره به اوست. از او سخناني در موضوعات مختلف عرفاني برجاي مانده که در کتاب هاي تذکره و طبقات نقل شده است. ابومحمد در شيراز درگذشت و در قبرستان محله ي باغ نو به خاک سپرده شد.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 211.[11] احمد بن محمد دينوري
نام: احمد
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالعباس، استونه
اسم اشهر: دينوري
سال و محل تولد: [ن.م]، [دينور]
سال و محل وفات: 340 / 366 / 367 ه، سمرقند
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: عرفان و حديث
استادان: ممشاد دينوري
سرگذشتنامه:
او به علوم ظاهري و باطني عالم، و بسيار عابد و زاهد و از مصاحبت مردم متنفر و مريد ممشاد دينوري بوده و از مصاحبت مشايخ ديگر نيز سود مي برده و در ميان اين طبقه به زهد و تقوي و کرامت معروف بوده و سال ها در دينور و بغداد و نيشابور مشغول ارشاد و عاقبت در سمرقند اقامت گزيده و به ارشاد و موعظه پرداخته است. وي از حسين بن سعيد روايت کرده و ابومحمد حسن بن حمزه حسين طبري از او روايت نموده است.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 2 / 39؛ دائرة المعارف تشيع، 1 / 526.[12] احمد بن محمد بن عبدالکريم
نام: احمد
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالعباس
اسم اشهر: نصاب آملي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: اواخر قرن چهارم [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: عرفان و تصوف
سرگذشتنامه:
از بزرگان اهل حقيقت و مشايخ طريقت و در ميان اين طبقه به کرامات و خوارق عادات معروف و شيخ ابوسعيد ابوالخير مشهور هم در فنون طريقت بدو منسوب مي باشد و گويند که بي سواد محض و از علوم ظاهريه بي بهره بوده و با وجود اين در اثر فراست فوق العاده، غوامض مسائل هر فني را که سئوال مي کردند به آساني جواب داده و مشکلات اصول دين و دقائق توحيد را از وي استکشاف کرده و حل مي نمود.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 3 / 301.[13] باباطاهر عريان
نام: باباطاهر
نام پدر: [ن.م]
کنيه و لقب: [ن.م]
اسم اشهر: باباطاهر عريان
سال و محل تولد: اواخر قرن چهارم
سال و محل وفات: [ن.م] همدان
مذهب و شريعت: شيعه امامي
رشته ي علمي و تخصص: عرفان و شعر
سرگذشتنامه:
باباطاهر عريان همداني با مسلک درويشي و فروتني که شيوه ي زندگي عارفان است، سبب شد تا وي گوشه گير گشته و گمنام زندگي کند و آنچه از حوادث زندگي او نقل شده، ملاقاتي است که گويا ميان او و طغرل شاه سلجوقي در سال 447 در همدان اتفاق افتاده است. از اين خبر برمي آيد که دوره ي شهرت او اواسط قرن پنجم است. او از سخنگويان صاحبدل و دردمند بوده و نغمه هايي که شاهد سوز دروني اوست، شاهد اين مدعاست. مجموعه ي کلمات قصار او به عربي، عقايد تصوف را در علم و معرفت و ذکر و عبادت و وجد و محبت در جمله هاي کوتاه و مؤثري بيان مي کند. مقبره ي او در همدان است. در اينکه بعضي او را معاصر سلاطين سلجوقي دانسته اند، خطاست، وي از قدماي مشايخ و معاصر ديالمه بوده است.آثار:
علاوه بر ديوان، مجموعه ي کلمات قصار است که تاکنون چندين شرح بر آن نگاشته اند: 1- شرح عربي منسوب به عين القضاة همداني، 2- شرح عربي ديگري از قدما که شارح آن مجهول است، 3- دو شرح يکي به عربي و ديگر به فارسي از حاج ملاسلطانعلي گنابادي.اضافات:
علت شيعي بودن او را دو بيتي زير مي دانند:در آن روزي که ما را آفريدي *** به غير از معصيت چيزي نديدي
خداوندا به حق هشت و چارت *** زمو بگذر، شتر ديدي نديدي
که مراد او از هشت و چار دوازده امام است.
منابع و مآخذ:
دهخدا، 3 / 8-3815؛ دانشنامه جهان اسلام، 1 / 37-43.[14] طاووس الحرمين
نام: اقبال
نام پدر: [ن.م]
کنيه و لقب: ابوالخير، طاووس الحرمين
اسم اشهر: طاووس الحرمين
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 383 يا 384 ق [مکه، مدينه]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: عرفان
سرگذشتنامه:
او بسيار زاهد و متقي بوده و چون خواجه و مالکش ورع، طاعت، زهد و رياضت او را مشاهده نمود، اصرار داشت که چيزي از وي درخواست نمايد، لکن اقبال هم امتناع داشته و اصلاً چيزي از وي نمي خواست. عاقبت بعد از الحاح بسيار گفت اگر مي خواهي مرا خالصاً لوجه الله آزاد کن. خواجه گفت که سالهاست ترا آزاد کرده ام و در حقيقت تو خواجه بوده و من بنده ي تو هستم. پس اقبال خواجه ي خود را وداع کرده و در بغداد به خدمت يکي از مشايخ رسيده و از طرف او به لقب طاووس الحرمين ملقب شده و به امر او به حجاز رفته و شصت سال در مکه و مدينه مجاورت گزيده و در تمامي عمر خود چيزي از کسي نخواسته تا در سال 383 يا 384 هجري قمري درگذشت.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 7.[15] عبدالله بن محمد
نام: عبدالله
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابومحمد
اسم اشهر: راسبي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 367 ق، بغداد
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: عرفان
سرگذشتنامه:
او از مشاهير فضلاي قرن چهارم هجري و مولد و مسکن و مدفن او بغداد بوده و زمان مقتدر و چند خليفه بعد از او را درک کرد. از کلمات اوست در شرح محبت که گفته: المحبة اذا اظهرت افتضح فيها المحبّ و اذا کتمت قتل المحبّ ( عشق چون آشکار شود سر به رسوايي زند و چون ناگفته ماند عاشق را مي کشد )منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 2 / 64؛ دهخدا، 8 / 11706.[16] نصرآبادي، شيخ ابوالقاسم ابراهيم بن محمد
نام: ابراهيم
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالقاسم
اسم اشهر: نصرآبادي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 367 يا 372 ه، مکه
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: تصوف
سرگذشتنامه:
او از شيخ شبلي جعفر بن يونس اجازه ي ارشاد داشته و خليفه ي وي بوده و در قريه ي نصرآباد اصفهان خانقاهي داشته که تاکنون باقي و به تکيه ميان ده نصرآباد معروف و مدفنش نيز به نوشته ي بعضي ها همانجا بوده است. بر طبق ظاهر کلمات بعضي ديگر، او در مکه مجاورت نموده و هم در آن ارض اقدس درگذشت.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 4 / 194.[2] ابوالحسن عامري، محمد بن ابي ذر يوسف عامري نيشابوري
نام: محمد
نام پدر: ابي ذر
کنيه و لقب: ابوالحسن
اسم اشهر: ابوالحسن عامري
سال و محل تولد: 300 ق، نيشابور
سال و محل وفات: 381 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: فلسفه، منطق و عرفان
استادان: ابوزيد بلخي در فلسفه، ابوبکر قفال و ابوالفضل ابن عميد
شاگردان: ابوعلي مسکويه، ابوحيان توحيدي، ابوالقاسم کاتب، علي بن حسين هندو و ماني مجوسي.
سرگذشتنامه:
ابوالحسن در نيشابور زاده شد و در همانجا به تحصيل علوم ديني پرداخت و سپس به شامستيان از قراي بلخ سفر کرد. وي پس از مرگ استادش در آنجا، به بخارا بازگشت و از آنجا به چاچ رفت. او دوباره به بخارا بازگشت، سپس در فاصله ي سال هاي 342-352 ق در نيشابور رحل اقامت افکند. ابوالحسن در حدود 353 ق ساکن ري بود و در همانجا به تصنيف و تدريس اشتغال داشت. وي در ري از حمايت ابوالفضل ابن عميد وزير آل بويه و فرزند و جانشين او ابوالفتح برخوردار بود. دو گزارش از سفر او به بغداد يکي پيش از 360 ق و ديگري در 364 ق در تذکره ها آمده است. ابوالحسن عامري در بغداد با بي اعتنايي دانشمندان رو به رو شد و آزرده خاطر به زادگاه خود بازگشت.آثار:
الاعلام بمناقب الاسلام، الامد علي الابد، انقاذ البشر من الجبر و القدر، التقرير لاوجه التقدير، السعادة و الاسعاد في السيرة الانسانية، الفصول في المعالم الالهية، القول في الابصار و المبصر و مجموعه اي از آثار متفرق او که با نام « الشذرات الباقية من مؤلفات العامري المفقودة » گرد آمده است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 350-348؛ الامتاع، ابوحيان 1 / 36.پينوشتها:
1. حسن انوشه. فرهنگنامه ادبي فارسي. تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1376. ص 652.
2. فريدالدين عطار. تذکرة الاولياء تهران، دو جلد 1336. 2 / 35-36.
3. حسن انوشه، همان، ص 907.
4. همان، ص 906.
5. همان، ص 958.
6. همان، ص 960.
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}